واقعیت این است که غرب یکی یکی در حال از دست دادن نشانههای اقتدار و اعتبار خود است.
شاید بتوان آغاز این اتفاق را به دوران ریاست جمهوری برلوسکونی ایتالیا نسبت داد. زمانی که بسیاری از منتقدانش از او به عنوان یک انتخاب عجیب یاد می کردند اما واقعیت این بود که این ماجرا خیلی هم عجیب نبود. اگر اشتباه نکنم همان زمان روزنامه لارپوبلیکا یا یکی دیگر از روزنامههای ایتالیایی مقالهای را منتشر کرد و در آن به علت انتخاب برلوسکونی با وجود رفتارها عجیبش پرداخت. در آن مقاله به نکته بسیار ظریفی اشاره شده بود که می گفت: شاید در نگاه اول فکر کنیم که مردم حاضر نیستند به یک رئیس جمهور که رفتارها مضحک انجام میدهد، متهم به روابط جنسی خارج از عرف است،دروغ می گوید و مشکلات مالی دارد رای بدهند اما او رای می آورد چون به شدت شبیه ما مردم است.
در حقیقت مردم ایتالیا ممکن است شکل و شمایل با کلاسی را برای خود انتخاب کنند یا سعی کنند خیلی روشنفکرانه سخن گفته و با ناهنجاری ها مخالفت کنند اما مساله این است که بیشتر ما در درون خود یک برلوسکونی نهفته داریم که به شدت به آن فردی که در معرض انتخابات قرار گرفته نزدیک است. لذا بهتر است بگوییم ما در حال انتخاب خود مخفیمان هستیم ولی در مجالس و درمیان دیگران حاضر به اعتراف به این مساله نیستیم و می خواهیم ظاهر روشنفکر خود را حفظ کنیم.
امروز غرب وارد عصر برلوسکونیزم شده است. عصر رفتارهای پوپولیستی، تجاوز به حقوق زنان و مهاجران، بی مهابایی در ادبیات و رفتار اخلاقی، سواستفاده های اقتصادی و ...
اما نکته اینجاست که اینها هیچ کدام مورد نفرت رای دهندگان به امثال برلوسکونی نیست و به همین دلیل است که بر اساس تمام نظرسنجی ها ترامپ نباید رئیس جمهوری آمریکا می شد اما شد. چون مردم حتی به نظرسنج ها هم دروغ میگفتند و میل خود برای انتخاب ترامپ را پنهان میکردند در حالی که آنها خیلی هم از او متنفر نبودند همانطور که حال متنفر نیستند و بسیار امکان دارد که او یک دوره دیگر هم افسار اسب ریاست در کاخ سفید را در دست داشته باشد.
شاید باور این مساله سخت باشد اما وقتی نگاه می کنیم که مثل برلوسکونی و ترامپ امروز در انگلستان هم زمام امور را در دست گرفته است باید کمی در باور نکردن موضوع تامل کرده و به آغاز عصر برلوسکونیزم در غرب فکر کنیم و درست به همین دلیل است که برلوسکونی، ترامپ را به شدت شبیه خود دانسته است.
این البته به نفع شرقی هاست. آنها در حالی که مردم خود را با افراد جدی چون پوتین، شیجینپینگ و حتی اردوغان اداره میکنند در غرب دلقک ها قدرت گرفته و میکوشند با تبدیل کردن مشکلات سیاسی و اقتصادی به موضوعات اجتماعی و پوپولیستی، کمی بر مشکلات خود فایق بیایند که البته باید گفت این در ظاهر خوب است و میتواند تحمل دردها را راحتتر کند اما در ذات خود یک عقب نشینی جدی است چونان که ایتالیا را تقریباً از گردونه رقابت اقتصادی با دیگر متحدان اروپاییاش خارج کرد. این اتفاق در واقع تخدیر مردم با بازیهای روانی است اما نشئگی این تفنن وقتی رفع شود انسان را متوجه مشکلاتی میکند که روی هم انباشته شده و جز با عزم و اراده و فکر قابل حل نبوده است.
این دقیقا همان اتفاقی است که بعد از رفتن برلوسکونی برای مردم ایتالیا افتاد. اتفاقی که نیوزویک در همان ایام درباره اش نوشت: تصمیم سیلویو برلوسکنی برای استعفا از سمت نخستوزیری، هفته گذشته هزاران ایتالیایی را به خیابانها کشاند تا پایان عصر برلوسکنی را جشن بگیرند. جای هیچ تعجبی نداشت که پایان دوره سیاستورزی برلوسکنی با سقوط سیاسی چشمگیر او همراه شد، اما آنچه مایه تعجب بسیاری از کارشناسان و شهروندان ایتالیا شده، این واقعیت است که برلوسکنی به خاطر رسوایی جنسی، فرار مالیاتی یا فساد گسترده خود مجبور به استعفا نشد، بلکه شرایط اقتصادی نامناسب او را از اریکه قدرت به زیر کشید. با توجه به رکود اقتصادی و افزایش سرسامآور میزان بدهیهای این کشور و فشار فزاینده روسای شرکتهای بزرگی همچون دیگو دلاواله رئیس گروه تاد و اما مارچگالگیا او را به ترک سمت نخست وزیری وادار ساختند.
امروز غرب در حال تخدیر خود است و از این نشئگی و خماری هم لذت میبرد. نمونه آن هم مشکلات اقتصادی انگلستان و تصمیم آن برای خروج از اتحادیه اروپا است که احتمالا قرار است بوریس جانسون شدت درد ناشی از آن را طی ماههای آینده با اظهارات شاذ و مضحک کاهش دهد اما واقعیت چیزی نیست که با تمسخر و تهدید و توهین از بین برود. واقعیت در اروپاو آمریکا، کاهش شدید قدرت خرید مردم، ترس از جنگ و درگیری، شتاب فزاینده فقر در میان اقشار مختلف و بدهی سنگین دولتها به خصوص آمریکا و انگلستان است. شاید به همین خاطر باشد که یک معلم اهل منچستر انگلستان چندی پیش گفته بود که شاگردانش به خاطر گرسنگی تحمل شنیدن درس در کلاس را ندارند و والدین آنها به نسبت سالهای قبل امکان تامین غذای کمتری برای فرزندانشان دارند.
اینها و هزاران اتفاق بد دیگر در غرب شاید باعث شده است که مردم از انتخاب های گذشته خود خسته شوند و به سراغ افراد خاص بروند. البته انگلیسی ها می گویند بوریس جانسون انتخاب ما نیست اما واقعیت آن است که او برآمده از همان دموکراسی است که غرب مدعی آن است. جانسون قرار است روزهای پرخبری را برای مردم انگلستان و دنیا ایجاد کند، روزهایی که در نهایت به سرنوشت بهتری از برلوسکونی و ترامپ ختم نخواهد شد.
نظر شما